شنبه، شهریور ۲۳

من و دختر دائی هایم

میدونید خوش تیپی هم واسه من دردسر شده توی بوشهر که هر وقت با آقا بابایی میرم بیرون کسی آقا بابایی رو تحویل نمیگیره و همشون با من خوش و بش می کنن (آهای عمو فکر بد نکن منظورم اینه که دوستاش تحویلش نمی گیرن تازه دوستاش مثل خودش آقایی هستن نه خا... ) شیراز هم که میرم دختر دائی ها و دختر خا له هام منو ول نمیکنن(هنوز از دختر عمو و دختر عمو بی نصیبم همشون پسرن).

دختر خاله ها م که الی ماشااله زیاد هستن همشون مشغول مدرسه و دانشگاه و SMS بازین بنابراین خیلی با سایز و سن و سال من جور نیستن. و اما دختر دائی هام ،سه تا هستن که همیشه سر من درگیر هستن. دو تاشون که باباشون مثل آقا بابایی عشقش تو دنیا بعد از پول، شکم هستش به شدت هوای منو دارن . هانیه بزرگه و هلیا کوچیکه هستش .هر دوتاشون دوست دارن منو بغل کنن البته گاهی اوقات جهت لاغر کردن یا چلوندن من ،دونفری با هم منو بغل می کنن ،منم که دلم نمی یاد دلشونو بشکنم چیزی نمیگم.

البته بین خودمو باشه کوچیکه یعنی هلیا همیشه حرصمو در میاره آخه یکی نیست بگه خانم خانما،باربی کوچولویه دائی شکمو تو که زورت به من نمیرسه چرا منو بغل می کنی؟ آخه ناسلا متی چشم شیطون کور من تو دسته سنگین وزنها هستم.


۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام سلام سلام
بابام تو ديگه كي هستي قاپ همو رو كه زدي
دختر دايي دختر خاله دختر همسايه دختراي دانشگاه كس ديگه اي هم مونده
خوش تيپ مواظب خودت باش و گرنه مي دزدنت ها !!!
از ما گفتن

kerstins blogg گفت...

så söt :)

kiillerdoughter گفت...

سلام کیان جان الهی...
چقدر نازی بزرگ شدی هم سن بابات بیا یه سر بهم بزن kiss me