به به تا خانم مامانی منو ندیده یه حالی به دست و صورتم بدم
مزش که خوبه ولی نمی دونم چرا همش خودش به دست و صورتم میچسبه
چیه ، نمیتونید حدس بزنید چی می خورم
بالاخره خانم مامانی بلبل امسال به آرزوش رسید وتونست پیش آقا بابایی گل، پُزِ روز مادر رو بده آخه ایشون به خاطر وجود یک موجود نازنین و عزیز به نام کیان مادر شده
البته ایشون باید یه مقدار از این روز رو با آقا بابایی گل تقسیم کنه آخه آقا بابایی غیر از شیر دادن همه کار واسه من انجام میده (البته در شیفت عصر بعد از مراجعت از سر کار تا صبح فرداش+ پنج شنبه ها و جمعه ها و روزهای تعطیل)
طفلی آقا بابایی واسه کاراش یه تکه زمین نخودی که خوبه ، یه هسته گیلاس هم بهش نمی دن ولی در عوض خانم مامانی علاوه بر اینکه کادو وگل گیرش می یاد یه زمین قلمبه با سند منگوله دار تو بهشت گیرش می یاد
نقل قول کیان :خانم مامانی این عکس اِرادَتِ منو به شما نشون میده یه وقت فکر بد نکنی ها.....
در مورد جمله سوم آقابابایی یعنی ارزونی باید عرض کنم که چون آقا بابایی با من رودربایستی داره روش نشد بگه همه چیز نی نی ها ارزون بود ولی در این موردهم منظورش من نیستم آخه از اونجاکه من زرنگ بودم همون روز اول تولدم سرمایه هامو دادم به وکیلم تا یه جایی واسم سرمایه گذاری کنه پس خرجم از اونجا تامین میشه و دستم تو جیب خودمه نه آقا بابایی گلِ گلابی
و اما می پردازیم به جمله چهارم آقا بابایی یعنی مجاز بودن دو زن داشتن واسه آقا بابایی ها خصوصاً آقا بابایی ناز و هاکوپیان پوش خودم، چیه آقا بابایی ها قند و شکر تو دلتون آب شد؟ نه عزیزانم از اونجایی که این نوشته ها جنبه فرهنگی و آموزشی داره باید جوابم با ادله کافی و علمی باشه پس این مورد رو تا خودم تست نکنم نمیتونم نتیجشو بهتون بگم آخه میخوام جوابم علمی باشه نه از روی علاقه زیادی به خانم مامانی(1)
پاورقی (1) :لازم به ذکر می باشد که خانم مامانی دلیل ملیل و همچنین مجاز پجاز حالیش نیست
من فعلا به خانم مامانی کاری ندارم اون خودش میدونه و آقا بابایی و احتمال دو تا شدن تنبون آقا بابایی.من خیلی زرنگ باشم باید کلاه خودمو بچسبم ، مامانی سیخی چن (اینجا شو یواش نوشتم !)و گرنه یه روزی از این روزا که آقا بابایی از سر کار برمی گرده به جای اینکه یه هندونه مَشتی تو دستش باشه یه نی نی تپل مپل تو دستشه (مانند شکل زیر )و میگه کیان جان بابایی بیا بابایی ، این نی نی جدیده،از این به بعد تو دیگه داداش بزرگترشی !
اولین عید نوروز زندگی من عید امسال بود(1387). عید عجیبی بود با اینکه واسه من اولین بودم واسه یه عزیزی آخرین بود......
تو این عید مثل روزای دیگه یه نخ از موهام سفید شد(برعکس آقا بابایی موهای من تو آسیاب سفید نمیشه !) آخه دوتا چیزجدید به تجربیاتم اضافه شد اول اینکه غیر از من و گل ، که به گفته آقا بابایی هر دوتامون بوی گل میدیم ، عید هم بو میده و دوم اینکه بزرگترها هم مثل نی نی ها نق می زنن، آخه آقا بابایی گل و خانم مامانی بلبل همش نق می زدن و می گفتن این عید بوی عید نمیده
عید امسال با اتفاقات خوب و بدی همراه بود که دوست ندارم در موردشون بنویسم یعنی آقا بابایی واسم نمی نویسه وگرنه من خیلی حرف واسه گفتن داشتم....