سه‌شنبه، مرداد ۱۹

پــیــونــد خانم

چند وقت پیش از رسانه های جمعی خبردار شدم که اکثر عکسهام توی وبلاگم نمایش داده نمیشه رفتم ببینم چه خبره. وقتی رویشان کلیک کردم ......سرم گیج رفت ،چشمهام سیاهی رفت ، خون جلوی چشمهامو گرفت .میدونید چه اتفاقی افتاد ؟ به جای اینکه با کلیک رو عکسم ،که فقط از عکس قابش مونده بود عکسهام نمایش داده بشه ، مستقیم رفت و وبلاگ یه خانمی به نام پیوند خانمو آورد(WWW.PEYVANHA.IR) هر چی به عقلم رجوع کردم دیدم تا اونجایی که من خبر دارم اسم خانم مامانی پیوند خانم نبود.چشمم روشن ،بالاخره تُنبان (تنبان . [ تُم ْ ] زیرجامه و ازار و شلوار را گویند -لغت نامه دهخدا) آقا بابایی دو تا شد، ایندفعه از مدرک جرمش هم عکس گرفتم تا جلوی خانم مامانی گُل نتونه تکذیب کنه.منم واسه اینکه چشم این فتنه رو کور کنم به سرعت خانم مامانی رو در جریان گذاشتم،ایشون هم آقا بابایی رو احضار کرد تا وضعیت زیر سر آقا بابایی رو بررسی کنه .

راستی یادم رفت بگم.... من دوباره برگشتم این مدت که وبلاگمو بروز نکردم به خاطر گرفتاریهایی بود که در راستای پژوهشهای متعددم در مهد کودک واسم پیش اومده بود (به موقعش توضیح میدم)،البته پس از رفع اتهام آقا بابایی از تنبان زاپاس ومشخص شدن اینکه پیوند خانم از دوستهای سران سه قوه هست آقا بابایی قول داده تا با سران سه تا قوه مذاکره کنه بلکه بتونه عکسهامو از چنگ پیوند خانم (آقا بابایی بهش میگه فیلترینگ خانم -آخه فیلترینگ هم شد اسمِ خانم ! )در بیاره هر چند که من بهش گفتم منم میرم با سران تمام قوه های اسباب بازیهام(باطری) مذاکره میکنم شاید زودتر به نتیجه برسیم

پاورقی آقا بابایی بیچاره: متاسفانه سروری که اکثر عکسها رویش آپلود شده بود فیلتر شده و دارم دونه دونه عکسهارو به سرور دیگه ای انتقال میدم.

یکشنبه، خرداد ۲۳

کیان دوساله شد

خوب به سلامتی من دوباره برگشتم منتها ایندفعه دوساله برگشتم!امروز یعنی 4 مهر 1388 من دقیقا دوسال و یک هفته ام استتغییراتی که در این مدت در رفتار شایسته من که باعث شده واسه پسر نمونه کاندید بشم بوجود اومده عبارتند از:
1- خوابیدن بر روی انواع زمینها اعم از آسفالت و غیر آسفالت(سن1.5 سالگی)


2- قدم زدن و نشتن در کنار دریا و نگریستن به دوردستها (سن1.5 سالگی)

3-میل نمودن پیتزا به طور نشسته بر روی میز







4-لخت شدن در ملا عام جهت ایجاد رعب و وحشت و ایجاد درگیری فیزیکی با بزرگتر از خودم
5-تکیه بر جای بزرگان (یک سالگی)

6-قدم زدن و خیره شدن به دور دستها


7-استفاده از مد جدید هنگام سوار شدن در ماشین
8-دو چرخه سواری در خانه
9-خوردن موز با نی و بدون نی

سه‌شنبه، اسفند ۲۵

مبارزه با مزاحمین ناموس

در راستای کمک به طرح مبارزه با مزاحمین نوامیس مردم و همچنین رفع معضل بیکاری ،تصمیم گرفتم یه سری به پارک محلمون بزنم ببینم دنیا دست کیه.در این ماموریت الهی با یک مورد مشکوک مواجه شدم که با درایت هر چه تمام اونو بدون هیچگونه درگیری فیزیکی برطرف کردم.

1)خوب ،حالا چکار کنم؟بیکاریم بد دردیه!
2) آهای پسر بدو بیا اینجا ببینم،کی گفتی اینجاهها بگردی؟
3) این چیه دستت؟سوئیچ ماشین بابات دستت چکار میکنه؟
4) بی تربیت،مگه تو خودت خواهر و مادر نداری که با ماشین بابات اومدی دخـ.... بازی




5) بدو برو خونت تا کله پات نکردم،بی تربیت بی نزاکت
6) کفشش هم آدیداسه ،کاش کفششو میگرفتم تا ادب بشه



دوشنبه، اسفند ۱۷

پُرتره های من

اینم چهار تا از پُرتره های نایاب من که آقا بابایی قولشو به موزه لوور فرانسه داده (البته هنوز سر قیمت توافق نکردن)

در حال مکالمه با Lee Unkrich کارگردان کارتون Toy Story3 جهت ایفای نقش
Woody (عروسک تو بغلم
)
آقای عکاسباشی وای به حالت
اگه عکسهام فروش نره


لطفا با چشمهای وضو گرفته و صلوات به این عکس نگاه کنید.سپاسگزارم

ظاهرا باید با آقای Lee Unkrich و
بازیگراش با خشونت رفتار کنم
تا نقشWoody را واسم کنار بذار
ه

سه‌شنبه، اسفند ۲۰

اندر احوال سلمانی رفتن من

بالاخره آقا بابایی و خانم مامانی با استفاده از گول مالیدن سرمن برای اولین بار منو به آرایشگاه بردن.
توی را ه که بودیم من طبق معمول دَبه کردم و گفتم شرمنده من امروز حس سلمانی رفتن ندارم لطف کنید منو به منزل برگردونید.خانم مامانی رو میگی ،کارد چیه ساطور می زدیش خونش در نمی اومد ولی در عوض آقا بابایی در کمال خونسردی و حق به جانبی دست در جیب جادوئیش که واسه این موقعها ساخته شده بود کرد و یک عکس در آورد. وای رنگش مثل کچ سفید شدهول هولکی با یه لبخند زورکی به خانم مامانی عکسو تو جیب دیگش قایم کرد و یه عکس دیگه در آورد (پیدا کنید پرتقال فروش را...). عکسو که نشون من داد آب از لب و لوچه ام سرازیر شد .به به سلمانی اینطوری بوده و من تا حالا نرفتم؟ آقا بابایی هم تا دید آب از لب و لوچه من سرازیزه گاز ماشینو به سمت سلمانی گرفت.

به سلمانی که رسیدیم فهمیدم عکسی که آقا بابایی بهم نشون داده مر بوط به سلمانی از ما بهتران است. تا رفتیم داخل سلمانی آقا بابایی به آقای قیچی بدست اشاره ای کرد و با یه خنده زورکی گفت اِی وای، عمو سلمونی مگه صندلیهاتونو عوض کردید ،آقای قیچی بدست هم که تازه دوزاریش افتاده بود هول هولکی گفت : آره فرستادیمش واسه تعمیر. الا نه هست که برسه وبا یک حرکت سریع منو از بغل گرم و نرم آقا بابایی گرفت و بر روی صندلی بد ترکیب سلمونی گذاشت .تا اومدم بگم صندلیتون کی از تعمیرگاه میاد ،دیدم صدای قچ و قچ قیچی هست که از اطراف سرم به گوش میرسه .


تو حال خودم بودم که یهو دیدم به به جا تره و بچه نیست ، آقا سلمونی با سرعتی باور نکردنی سرمایه یک عمر سشوار زدن و ژل زدنمو را به باد فنا سپرده بود .



سه‌شنبه، اسفند ۱۳

تجربیات جدبد من


با درود فراوان
پس از مدتها دوری از دنیای وبلاگ نویسی بالاخره سر و کله ام پیدا شد.تو این مدت که نبودم اتفاقات زیادی افتاد که متاسفانه به خاطر تنبلی همیشگی آقا بابایی و کارهای مشکوک ایشان هیچکدومشو نتونستم بنویسم .
علاوه برتنبلی آقا بابایی سفرهای متعدد من به اتفاق آقا بابایی و خانم مامانی به نقاط مختلف جهت جمع آوری کمک های خوراکی برای ملت ستمدیده و مظلوم و همیشه در نبرد حیاطمون یعنی مورچه ها ی ریز و درشت نیز بر بروز نشدن وبلاگم تاثیر شگرفی داشت.
در این مدت چیزهای زیادی یاد گرفتم که سعی می کنم در آینده اونها را با جزئیات واسه سایر نی نی ها شرح بدم ،.تجربیاتی که من در این مدت چند ماهه به تجربیاتم افزوده شدند زیاد هستند که من چند تاشو اینجا می نویسم ، قبل از هر چیز باید بگم که من کسب این تجربیاتم را مدیون آقا بابایی و خانم مامانی هستم که بدون هیچگونه چشمداشتی به مال دنیا عقلشان را دست من میدهند تا به نحو احسن ازش استفاده کنم :
· یاد گیری روشهای فنا کردن موبایل آقا بابایی به نحوی که هیچ مهندسی در این جهان هستی نتونه عمرا تعمیرش کنه
· اصول اولیه جهت کچل کردن خانم مامانی به نحوی که هیچ کلاه گیسی و هیچ آرایشگری نتونه ترمیمش کنه
· استراتژیهای مناسب برای مقابله با انواع دوز و کلکهای آقا بابایی که جهت خواب کردن من قبل از ساعت 12 شب به کار می بره
· نحوه گفتن جمله " گور پدر دکتر قشقایی(دکتر اطفال) " از ته گلو و سپس طریقه خوردن ساندویچ کالباس،ساندویچ کتلت،سمبوسه ، فلافل،اسنک،پاکورا،پیتزا،کباب ترکی و انواع تنقلاتی که آقا بابایی و خانم مامانی به خیال خودشان دور از چشمان تیزبین من می خورند.
· نحوه استقرار کامل در یخچال به نحوی که درب یخچال به راحتی بسته بشه و من با محتویات یخچال تنها بمانم.
· ....
در انتهای مطلب امروزم ازتون می خوام که اگه نظری ،پیشنهادی یا تکنیک جدیدی دارید بنویسید تا شاید بتونم رو آقا بابایی امتحانش کنم.

شنبه، شهریور ۲۳

اثرات صندلی غذا

می دونید، صندلی غذا واسه من و نی نی ها مثل زندانی میمونه که آقا باباها و خانم مامانها واسه راحت شدن از دست ما نی نی ها از اون استفاده میکنن تا بتونن به کارهای خودشون برسن(وضع من بدتر از اینا هست ،دوطرف صندلی غذام هم دو تا مبل سنگین میزارن که دیگه تمام راه فرارها بسته باشه)

نکته قابل تامل توسط سازمانهای دفاع از حقوق نی نی ها اینه که بعد از استفاده از این صندلی غذا اینقدر کمرم درد گرفته بود که مجبور شدم نحوه خوابیدنمو کمی عوض کنم.