جمعه، آذر ۹

تختِ خوشگلِ من

پنجشنبه 8 آذر 86 - خداحافظ گهواره فسقلیه بدِ اَخِ من،

بالاخره آقا بابایی تخت منو سرهم بندی کرد(همراه با نثار چند تا حرف بی ادبی به فروشنده به خاطر ندادن پیچهای تختم) ،البته خانم مامانی در کمال بیرحمی و بدون توجه به افزایش 9 سانتیمتری قد و2.9 کیلوگرمی وزنم میگه تخت هنوزم واسه من زوده!!
منم میخوام به آقا بابایی بگم ترتیب یه مذاکره سه جانبه بده شاید با خانم مامانی به توافق برسم .

شنبه، آذر ۳

سلام دنیا من اومدم

سلام آقا دنیاهه
سلام خانم خورشیده
سلام خانم مامانه
سلام آقا باباهه
سلام گربه ملوس
سلام دریای قشنگ !!(این مربوط به شهر دومم میشه)
من اومدم




بالاخره پس از کلی آب کردن قند وشکر در دل آقا بابایی و خانم مامانی 28 شهریور 1386 با عجله بدنیا اومدم
ماجرای بدنیا اومدنم حکایتی طولانی داره که بعدن واستون می گم
ولی از امروز یعنی 3 آذر 1386 با کمک آقا بابام به دنیای شلوغ و پلوغ اینترنت قدم گذاشتم تا سفرنامه پرخطر و جالبم رو واسه همه بگم بلکه درس عبرتی بشه واسه دیگران و مثل من هول نشن و بپرن تو دنیا
راستش می خواستم زودتر به اینترنت بیام ولی خوب می دونید دیگه مشغله فراوان (بخور و بخواب! )و رفت و آمدم قوم و خویشهام نگذاشت زودتر به اینترنت بیام ولی بالاخره اومدم